سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://s4.picofile.com/file/7807669030/a.gif



[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 5:37 عصر ] [ قاصدک ]

نظر

یک زوج در اوایل 60 سالگی ، در یک رستوران کوچک رومانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.

 

ناگهان یک پری کوچک سر میزشان ظاهر شد و گفت: چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار موندید ، هر کدامتان میتوانید یک آرزو بکنین.
خانم گفت: اووووووووووووووووه، من میخواهم به همراه همسر عزیزم ، دور دنیا را سفر کنم
.
پری چوب جادوئیش را تکان داد و دوتا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک در دستش ظاهر شد
.
حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت:خب ، این خیلی رومانتیکه و فقط یکبار در زندگی اتفاق میافته ، خیلی متاسفم عزیزم ولی من آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خود داشته باشم
.
خانم و پری سخت ناامید شده بودن ولی آرزو، آرزو دیگه
!!!!
پری چوب جادوئیش را چرخاند و .....آقا 92 ساله شد!



[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 6:47 عصر ] [ قاصدک ]

نظر


:

داستان فوق العاده فوق العاده زیبای پسرک و خدمتکار | DataVista.info

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود ، پسر10 ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست . خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت .

پسر پرسید : بستنى با شکلات چند است؟

خدمتکار گفت : 50 سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید : بستنى خالى چند است ؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند ، با بی‌حوصلگى گفت : 35 سنت

پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت :

براى من یک بستنی بیاورید .

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت . پسر بستنى را تمام کرد ، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت . هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت ، گریه‌اش گرفت . پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى ، 15 سنت براى او انعام گذاشته بود !



[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 6:41 عصر ] [ قاصدک ]

نظر


حدس زدن دلیل اینکه چرا نام این گل را ارکید میمون گذاشته اند خیلی سخت نیست چرا که ظاهر این گل واقعا شبیه به پوزخند میمون است.
به گزارش جام کشکول؛ از یک سال پیش که عکس این گل در اینترنت منتشر شد همه مردم مطمئن شدند فتوشاپی در کار نیست و واقعا چنین گلی وجود دارد.

 


نام علمی این گل نادر Dracula simian است که بخش اول آن به معنای شباهت بین دو چیز است و بخش دوم آن در لاتین به معنای میمون است.
این گل تنها در مناطق کوهستانی اکوادور، کلمبیا و پرو رشد می کند، جایی که 1000 تا 2000 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.

 


در حالی که انتظار دارید ارکید میمون با این ظاهر مضحک، بویی شبیه به بوی موز داشته باشد و باید بگوییم بوی آن بسیار شبیه به بوی پرتقال رسیده است.

 

 



[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 6:25 عصر ] [ قاصدک ]

نظر



[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 5:52 عصر ] [ قاصدک ]

نظر

یک بار حضرت علی مقداری جو از یک یهودی به وام گرفت، یهودی در گرو وام چیزی طلبید، علی چادری پشمین متعلق به فاطمه را نزد یهودی به گرو نهاد.
یهودی آن را در اطاقی گذاشت و چون شب شد زن او برای کاری به آن اطاق وارد شد و مشاهده کرد نوری در آنجا می درخشد که همه اطاق، از آن روشن است. نزد شوهر خود بازگشت و خبر داد که در آن اطاق نوری بزرگ و درخشان دیده است، یهودی از گفتار زنش شگفت زده شد و فراموش کرده بود که در آن اطاق چادر فاطمه
است. با شتاب برخاست و به آن اطاق آمد و مشاهده کرد نور چادر حضرت زهرا است که از هر سو پرتو افکن است، چنان که گویی ماه درخشانی از نزدیک می تابد! تعجب کرد و بیش از پیش در محل چادر خیره شد و دریافت که آن نور از چادر فاطمه است. از خانه بیرون آمد و نزد وابستگانش شتافت و زنش نیز وابستگان خود را خبر کرد و حدود هشتاد تن از یهودیان گرد آمدند و این موضوع را مشاهده کردند و همه به دین اسلام در آمدند.»بحار، ج 43، ص 40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 117 و 118 ـ منتهی الآمال، ص 160.



[ سه شنبه 92/3/28 ] [ 9:32 صبح ] [ قاصدک ]

نظر

 همسایه حسود,داستان,داستانک  روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.
در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد.
یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او راشنید خوشحال شد وپیش خود فکر کرداین بار دیگر برای دعوا آمده است.
وقتی در را بازکرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت میکند که از آن بیشتر دارد ....."



[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 5:31 عصر ] [ قاصدک ]

نظر



[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 5:16 عصر ] [ قاصدک ]

نظر

سری جدید عکس خنده دار و سوتی ایرانی – 3



[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 10:53 صبح ] [ قاصدک ]

نظر



[ دوشنبه 92/3/27 ] [ 10:48 صبح ] [ قاصدک ]

نظر

:: مطالب قدیمی‌تر >>